سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنى امیه را مهلتى است که در آن مى‏تازند ، هر چند خود میان خود اختلاف اندازند . سپس کفتارها بر آنان دهن گشایند و مغلوبشان نمایند [ و مرود مفعل است از « ارواد » و آن مهلت و فرصت دادن است ، و این از فصیح‏ترین و غریبترین کلام است . گویى امام ( ع ) مهلتى را که آنان دارند به مسابقت جاى ، همانند فرموده است که براى رسیدن به پایان مى‏تازند و چون به نهایتش رسیدند رشته نظم آنان از هم مى‏گسلد . ] [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :15
کل بازدید :42446
تعداد کل یاداشته ها : 23
103/9/2
3:27 ص
معنای سیزده جمله کلیدی پزشکان

 
 
این بیماری شما باید فوری درمان بشه:
یعنی من ماه بعد قراره برم مسافرت و معالجه این بیماری خیلی ساده و سودآوره و بهتره زودتر ترتیبش رو بدم!

خوب بگید ببینم مشکلتون از کی شروع شد:
یعنی من از بیماریتون چیزی نفهمیدم و ایده‌ای ندارم و امیدوارم شما خودتون سرنخی به من بدین!

یک وقت دیگه از منشی برای آخرهای این هفته بگیر:
یعنی من امروز با دوستام دوره دارم، باید برم زودتر بزن به چاک!

هم خبرهای خوب و هم خبرهای بد براتون دارم:
یعنی خبر خوب اینه که من قراره یه ماشین جدید بخرم و خبر بد اینکه شما باید پول اونو بدین!

من به این آزمایشگاه اطمینان دارم بهتره آزمایش هاتون را اونجا انجام بدین:
یعنی من 40 درصد از پول آزمایش بیمارانی که به اونجا معرفی می کنم را می‌گیرم!

دارویی که براتون نوشتم داروی خیلی جدیدیه:
یعنی من دارم یه مقاله علمی می نویسم و می خواهم از شما مثل موش آزمایشگاهی استفاده کنم! 

اگه تا یک هفته دیگه خوب نشدید یه زنگ به من بزنید:
یعنی من نمی دونم بیماریتون چیه شاید خود به خود تا یک هفته دیگه خوب بشه!

بهتره چندتا آزمایش تکمیلی هم انجام بدین:
یعنی من نفهمیدم بیماریتون چیه. شاید بچه‌های آزمایشگاه بهتون کمک کنن!


ابن بیماری الان خیلی شایعه:
یعنی این چندمین مریضیه که این هفته داشتم باید حتما امشب برم سراغ کتاب های پزشکی و درمورد این بیماری مطالعه کنم!

اگه این عوارض از بین نرفت هفته دیگه زنگ بزنید وقت بگیرین:
یعنی تا حالا مریضی به این سمجی نداشتم خدا را شکر که هفته دیگه مسافرتم و مطب نمیام!

فکر نمی کنم رفتن پیش فیزیوتراپیست فایده‌ای داشته باشه:
یعنی من از فیزیوتراپیست ها نفرت دارم نرخ‌های ما رو شکستن!

ممکنه یک کمی دردتون بیاد:
یعنی هفته پیش دو تا مریض از شدت درد زبونشون رو گاز گرفتن!

فکر نمی‌کنید این همه استرس روی اعصابتون اثر گذاشته باشه:
یعنی من فکر می کنم شما دیوونه هستین و امیدوارم یک روانشناس پیدا کنم که هزینه‌های درمانتون رو باهاش قسمت کنم

از همه ی پزشکان عزیز به خاطر این متن عذرخواهی می نمایم اما خوب بالاخره طنزه دیگه


90/12/14::: 10:30 ص
نظر()
  
  

یه زوج 60 ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون که یه جشن کوچیک دو نفره بگیرن. وقتی توی پارک زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشتهء کوچیک خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: به خاطر اینکه شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر کدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میکنم.
زن از خوشحالی پرید بالا و گفت: اوه! چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم. فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پوف! دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد!
حالا نوبت شوهر بود که آرزو کنه. مرد چند لحظه فکر کرد و گفت: خب… این خیلی رمانتیکه. ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد. بنابراین خیلی متاسفم عزیزم… آرزوی من اینه که یه همسری داشته باشم که 30 سال از من کوچیکتر باشه!
زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه. و باید برآورده بشه. فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پوف! مرد 90 سالش شد!

نتیجهء اخلاقی: مردها ممکنه زرنگ بدجنس باشند ، ولی فرشته ها زن هستند!


  
  

توی اتاق رختکن کلوپ گلف ، وقتی همهء آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمهء اسپیکر موبایل رو فشار میده و شروع می کنه به صحبت. بقیهء آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه میشن…
مرد: الو؟
صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟
مرد: آره.
زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم. اینجا یه کت چرمی خوشگل دیدم که فقط 1000 دلاره. اشکالی نداره اگه بخرمش؟
مرد: نه. اگه اونقدر دوستش داری اشکالی نداره.
زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید 2011 رو دیدم. یکیشون خیلی قشنگ بود. قیمتش 260000 دلار بود.
مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی کن ماشین رو با تمام امکانات جانبی بخری.
زن: عالیه. اوه… یه چیز دیگه… اون خونه ای رو که قبلا" میخواستیم بخریم دوباره توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن 950000 دلاره.
مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی کن 900000 دلار بیشتر ندی.
زن: خیلی خوبه. بعدا" می بینمت عزیزم. خداحافظ.
مرد: خداحافظ.
بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی که با حسرت نگاهش میکردن میندازه و میگه: کسی نمیدونه که این موبایل مال کیه؟!

نتیجهء اخلاقی: هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین!


  
  

درسی که مرد به همسرش داد!

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز....

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی ... حالا برش گردون ... زود باش

باید بیشتر کره بریزی ... وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمی‌کنی ... هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی ... نمک بزن ... نمک ...

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت : فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری.

90/8/27::: 7:47 ع
نظر()
  
  

 

  دیارعاشقان /میلاد امام حسن مجتبی

 

 میــلاد کــریــم سـبزپــوش آل فــاطمــه

 

 تنــهاتـریـن ســردار غــریب شـهر پیامبر

 

 حضــــرت امـــــام حســــن مجــتبـــــی (ع)

 

 بــر پـیروان و محبــانـش 

 

 تهـنیـت بــاد.


90/5/25::: 6:1 ص
نظر()
  
  

 

 

مردی بااسلحه وارد بانک شد وتقاضای پول کرد.وقتی پول ها را دریافت کرد ،روبه یکی از مشتریان بانک کردو پرسید :آیا شما دیدید که من ازاین بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد:بله قربان، من دیدم.پس دزد اسلحه رابه سمت شقیقه مرد گرفت واورادرجا کشت.دزدمجددا روبه زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند وازآنها پرسید: آیا شما دیدید که من ازاین بانک دزدی کنم؟ مردپاسخ داد:نه قربان،من ندیدم اماهمسرم دید!

 


90/1/20::: 9:50 ع
نظر()
  
  

فروش فوق العاده شوهر
یک فروشگاه‌ بزرگ شوهر فروشی درنیو یورک باز شده بودکه خانم ها میتوانستند،به آنجافته وبرای خود شوهری انتخاب کنند.درتابلوی راهنمای مقابل در ورودی این فروشگاه،قوانین خریدازآن نوشته شده بود:
1-هرزن درطول عمرش فقط یکبار میتواند ازاین محل دیدن کندوفقط یکبار خرید کند.
2-این فروشگاه چند طبقه است وارزش محصولات،در هر طبقه بالایی بیشتر از طبقه پایینی است.
3-شما نمیتوانید به طبقات پایینی برگردید ولی در هر طبقه که خرید کنید از فروشگاه خارج میشوید.
خانمی که وارد فروشگاه شده به طبقه اول میرود.
درتابلوی ورودی این طبقه نوشته شده بود:(مردان این طبقه دارای شغل ثابت هستند)
مردان بنظرش جالب می آیند ولی زن تصمیم میگیردطبقه بالاراهم ببیند. درتابلوی ورودی این طبقه نوشته شده بود:( مردان این طبقه دارای شغل ثابت هستندوخانواده دوست هستند)خانم باخودش میگوید:این خوب است،ولی من بیشترمیخواهم.وبه طبقه سوم میرود.درطبقه سوم نوشته بود(این مردان شغل ثابت دارندوخانواده دوست هستند وبسیار خوش قیافه هستند)زن نگاهی به مردان این طبقه می اندازد،به نظر همه چیز عالی است،ولی اواحساس میکند که باید به طبقه بالاتر برود؛طببقه چهارم که آنجا نوشته شده بود (این مردان شغل ثابت دارندوخانواده دوست هستند وبسیار خوش تیپ و قیافه هستند،عاشق خانواده وبچه ها هستند وبه کارهای خانه هم علاقه مندند.)
خانم که دیگرکم کم کنترل خود راازدست میداد،بین انتخاب دراین طبقه ورفتن به طبقه بعد تردید داشت.اوآنچنان وسوسه شده بودکه ناخودآگاه باشادی وصف ناشدنی به طبقه پنجم رفت.
درطبقه پنجم روی یک تابلوی بزرگ نوشته شده بود:شما بازدید کننده شماره31457912ازاین طبقه هستید.اما متاسفانه اینجاهیچ مردی وجود ندارد!این طبقه فقط برای این است که ثابت کنیم زن ها را به هیچ وجه نمیتوان قانع وراضی نمود! از بازدید شما سپاسگذاریم
.


90/1/8::: 6:12 ص
نظر()
  
  

  . مدیریت استرس 

مدیریت و کنترل استرس

این روزها استرس در فضای خانوادگی، خانه، محیط کار و همه جا وجود دارد و شما آن را می‌شناسید.در واقع استرس جزء  زندگی است، گرچه موجب ناهماهنگی نیز می‌شود. شناخت استرس و  فهمیدن مکانیسم‌های آن، به فرد اجازه رویارویی بهتر یا حداقل سازگاری با آن را می‌دهد. ما هرگز نمی‌توانیم استرس را کاملا از زندگی حذف کنیم و اصلا نباید این کار را بکنیم. تنها کاری که باید بکنیم، این است که یاد بگیریم با وجود تمام استرس‌ها خوب و هشیارانه زندگی کنیم.در واقع مشکلات همیشه هستند ولی شما در خود نیرویی می‌بینید که امکان درست عمل کردن را به شما می‌دهد؛

بنابراین دیگر مضطرب، مشوش و نگران نیستید، در عین حال قادرید با وجود احساسات متفاوتی چون شادی، غم، خشم و آرامش زندگی کنید.هدف از مدیریت استرس، برقرارساختن تعادل میان جسم و ذهن است. با برخورداری از طرز تلقی مثبت، شما راه‌های غلبه بر استرس، کاهش و تغییر آن و انعطاف‌پذیری را می‌آموزید.

مــدیریت استــرس در حـقیـقـت به عهده گرفتن تمام مسئولیت‌هاست؛ مسئولیت افکارتان، احساسات و عواطف، برنامه‌ریزی‌ها و محیط اطراف شما و راهی که تعیین می‌کند چطور با مشکلات خود کنار بیایید.هدف اصلی مدیریت استرس برقراری توازن در زندگی است؛ توازن زمان با کار، روابط، آرامش، استراحت و تفریح؛ اینکه چگونه بتوانیم از زیر بار مشکلات با مهارکردن آنها  سربلند بیرون بیاییم.

 

راه های غلط مقابله با استرس

  • سیگار کشیدن
  • خواب زیاد
  • طفره رفتن و به تعویق انداختن کارها
  • نوشیدن الکل
  • استفاده از مواد مخدر
  • خوردن زیاد
  • افراط در مسائل جنسی
  • فرار کردن از مشکلات
  • یک سره جلو تلویزیون یا پشت کامپیوتر نشستن
  • خوردن قرص های آرام بخش
  • با دیگران دعوا کردن
  • دوری گزیدن از خانواده و دوستان

راهکارهای مدیریت استرس

* پرهیز از استرس‌های غیرضروری

نمی‌توان از تمام استرس‌ها دوری کرد و پرهیز از استرس در مواقعی که باید مورد توجه قرار بگیرید، نشانه سلامت شما نیست

ادامه مطلب...

89/12/5::: 12:30 ع
نظر()
  
  

کعبه   ‎ی اهل ولاست صحن و سرای رضا/ شهر خراسان بُوَد کرب و بلای رضا

در صف محشر خدا مشتری اشک اوست/ هر که در اینجا کند گریه برای رضا

از در باب الجواد می شنوم دم به دم/ یا ابتای پسر، وا ولدای رضا

شهادت ثامن الحجج آقا علی ابن موسی الرضا را به همه دوستداران آن حضرت  تسلیت عرض مینمایم .التماس دعا.یاعلی


89/11/13::: 7:23 ص
نظر()
  
  
   1   2   3      >
پیامهای عمومی ارسال شده
+ سلام جرا هیشکی به وبلاگ من سر نمیزنه!!!:(((
+ مردی بااسلحه وارد بانک شد وتقاضای پول کرد.وقتی پول ها را دریافت کرد ،روبه یکی از مشتریان بانک کردو پرسید :آیا شما دیدید که من ازاین بانک دزدی کنم؟ مرد پاسخ داد:بله قربان، من دیدم.پس دزد اسلحه رابه سمت شقیقه مرد گرفت واورادرجا کشت.دزدمجددا روبه زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند وازآنها پرسید: آیا شما دیدید که من ازاین بانک دزدی کنم؟ مردپاسخ داد:نه قربان،من ندیدم اماهمسرم دید!
+ سلام.کدومتون پست فروش فوق العاده شوهرو خوندید؟نظرتون چیه؟؟؟؟